۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۰, یکشنبه

شکست


ای کاش غرورم را نمی شکستی !
من برایت قصری ساخته بودم
ازدیوار های سخت
باایمانم کاگل کرده بودم
توداخل شدی و پس رفتی ...
بوی عطرت آزار دهنده است
حتی
کشنده است
من هم مردم
کسی نفهمید
حتی کسی جناره ام را دفن نکردند
درگوشه ای پرت شدم
مگس ها مرا خوردند و
تمام شدم ...

۱۳۹۱ اردیبهشت ۸, جمعه

نیایش

همه خوابیده اند
            شب سپید است
                     من زنده ام ..
                          کنار قبر سگ نشسته ام
                           و
                             دعا میکنم ...

جاده های خاکی

جاده ها خامه است
            سگ ها پرسه میزنند
                         زنان چادری میپوشند...

۱۳۹۱ اردیبهشت ۵, سه‌شنبه

نمگ خور نمگدان شکن

درس ها همه به سرم غلبه کرده نمی فهمم که چطور بخوانم ؟ نه ببخشید !چطور میخانیک کنم که در امتحان کامیاب شوم ؟ شاید شما بگویید که بخواطر امتحان نباید درس بخوانم ...
شما راست میگویید؛ اما این تنها مشکل من نیست خیلی ها هستند که همین روش را به خواطر رسیدن به هدف شان  یعنی گرفتن پایان نامه هایشان انتخاب مینمایند .
بی علت نیست که این دانشگاه را "فیشن تون " نام مانده اند ...
آدم نباید نمک را بخورد و نمگ دان را بشکند ....چه بگویم چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است .
 آدم وقتی داخل دانشگاه میشود آدم را به یاد جشن "حولی" در هندوستان میاندازد.
 این ها چه ربط به میخانیک کردن درس ها دارد ؟
چه بگویم ؟
محشر است, در حالیکه هنوز یگماه نشده درسهای ما شروع شده , البته درسها که نه ! دروازه دانشگاه بروی محصلین باز شده است. فقط کتابچه های ما از تقسیم اوقات پر شده .
هر روز تقسیم اوقات نو میگیریم .. هنوز با یک از استاد معرفی نمیشویم که تقسیم اوقات ما تغیر میخورد و استاد  تبدیل میشود .

۱۳۹۱ اردیبهشت ۴, دوشنبه

گوسفند تا گوسفند چران

یادم میاید که در دامن کوه ها به دنبال گوسفندها میدوید و باز هم میدوید . میدیدم که رویش مانند سنگ پای سیا و کبود بود . از همه دنیا بی خبر . حتی از خود بی خبر . کسی به اونگفته بود که  درس بخواند. کسی به او یاد نداده بود که سلام کند , کسی به اونگفته بود که حمام برود ویا کسی به اونگفته بود که نظافت جز ایمان است, شاید این جمله را شنیده بود اما معنی اش را نمیفهمید. تنها دلش به این خوش بود که مردم میگفتند چوپانی شغل پیامران است .
 به همین خواطر هم بود که زبان زد مزدم شده بود , همه کس برای بی تربیتی کودکانش مثالی از او را میاوردند و میگفتند که مثل چوپان هیچ چیز را نمی فهمند!
تمام روز وقتش را صرف چراندن گوسفندان مردم میکرد . از کجا باید ادب میاموخت  از گوسفندان ؟  یا از آدمای گوسفند نما ؟ هههههه... خیلی مسقره است که آدم گوسفند نما باشد , ولی حقیقت است  خیلی ها هستند که مشخصات گوسفندان را دارند. میخورند , میخوابند وعدسه میزنند ... نه ازخود خبر دارند و نه ازاطراف خود . باید اینها هم چوپان داشته باشند ....

۱۳۹۱ اردیبهشت ۱, جمعه

بنویس !

از کجا و چه بنویسم  اصلا دلم نمی خوا هد که چیزی بنویسم . بعضی وقت ها با خود فکر میکنم که :
 چرا اصلا مینویسم ؟
چرا کاغذ را سیا میکنم ؟
چرا وقتم را ضایع میکنم ؟ در صورتیکه هیچ کس نوشته هایم را نمی خواند . چرا وقتم را به سیا کردن این سطور میگذرانم ......؟
اما یگ حس نا ملموسی اراده ام را به قلم و کاغذ معطوف میدارد که باید چیزی نه چیزی بنویسم . از درد خود بنویسم , از تنها بودن خود بنویسم , از نادانی خود درین عصر انترنت و تکنولوزی بنویسم .
 ولی بازهم دلیلی قانع کننده برای نوشتن نمی یابم  که این نوشته ها به درد چی کسی خواهد خورد؟ چه کسی وقتش را صرف خواندن نوشته های من  خواهد کرد  ؟ و همچنان هزاران سوال دیگر ...
ای کاش سلاطین دوره غزنوی ها زنده بودند که برای نویسنده ها پول بدهند  تا نویسنده ها تشویق  شوند واثری از خودبه جای بگذارند  اما برعکس؛ درین عصر کسی به نویسنده و شاعر پولی نمی دهد, کسی به حرف های  شاعر گوش نمیدهد و شاعر را دیوانه میپندارد به گفته یکی از استادانم " بهترین شاعر دروغ گو ترین آن ها است "  حالا قضاوت به دست شما ....؟
                                                                                   

۱۳۹۱ فروردین ۱۷, پنجشنبه

کرزی یا "خرزی" چه فرق میکنه

هیچ یادم نمیرود که پیرمردی در منطقه ما,  جناب کرزی , ریس جمهور مارا بنام " خرزی " میشناخت . نمیدانم آن مرد زنده است یا مرده ,  همه به او میخندیدند و ریشخندش میکردند که کلمه " کرزی را "خرزی " میگوید . من درآن زمان خرد بودم خوب و بد خودرا نمی فهمیدم ,و نمی فهمیدم که ریس جمهور کی است ؟ کارش چیست  ؟ نمی فهمیدم که انتخابات چه است و چه انتخاب می شود . من هم  مثل دیگران به او میخندیدم و متلگ میگفتم.
ولی وجدانأ راست میگفته.....
نمی دانم  چرا این ها را مینویسم ...
درین گپ , گنا بیچاره کرزی چیست ؟ که پیرمرد منطقه ما نامش را گفته نمیتواند . کرزی خو ده چوکی ریاست جمهوری نشسته کار خوده میکنه ....
جناب کرزی کی میداند که در دهکده دور افتاده کسی اورا به این نام "خرزی" میشناسد ..
حتی او بیچاره نمیداند که در ارگ ریاست جمهوری چه گپ است . چه رسد به دهکدده ما..