۱۳۹۱ مرداد ۱۸, چهارشنبه

غزل سبزترین شاخه شعر


غزل یکی ازسبزترین شاخه های شعر زبان پارسی دری است که ازبدوپیدایشش براقلیم احساس و عاطفه دوست دارانش حکم روایی کرده است .و در بین دیگرقالب های شعری زبان فارسی دری خوب تر درخشیده است وازآنجایکه موضوع غزل عشق است ؛ توانسته است که در دل عاشقان چنگ زند واین چنگ زدن زمینه ساز برای تداوم فرمانروایی غزل در سرزمین شعرشود. اگرچه شاعران در دوره های مختلف از تاریخ، در دیگر قالب های شعری هم طبع آزمایی کرده اند؛‌اما هیچ قالب دیگر شعرنتوانسته است که پابه پای غزل مسیر ترقی و کمالش را طی کند وجایگای را که غزل در نزد مردم دارد بیابد. اما این هم  به این معنی نیست که غزل هیچگاه دچارتغیرات و ناملایمات نشده است .غزل هم همانند دیگر پدیده های ادبی  در طول دوران زندگی اش دچار نوسانات و دیگرگونی های شده است.که یکی هم تردید در مورد پیدایش ومنشا غزل است.
 درباره منشا و پیدایش غزل نظریات گوناگون وجود دارد ؛ براگینسکی و شماری از محققان روس باور دارند که غزل زاده ترانه های عامیانه است .برخی دیگرچون میرزایف غزل را به معنای خاص و عام تقسیم کرده ،غزل عام و مصطلح را به ترانه ها و اشعارعامیانه رسانیده ، اضافه میکنند که این ترانه ها تحت تاثرشعر رسمی عربی است که به صورت غزل درآمده اند .
کسانی چون شبلی نعمانی و احمد آتش نیزمنشا غزل را در تشبیب و نسیب غزل جستجومیکنند وبعضی هم باوردارند که غزل فارسی قطعا زاده غزل عربی است .
ریپکا میگوید :  تا هنوز معلوم نیست که ریشه ی غزل، نسیب قصیده است یا غزل عربی یا ترانه های پیش از اسلام یا احتمالات دیگر. در مورد پیدایش غزل و حضور این قالب شعری در بین قالب های دیگر شعرزبان فارسی دری به اندازه کاربرد این قالب (غزل) ابهام وجود دارد . اما چیزیکه مسلم است اینست که غزل فارسی در اشعار قدما به موازات تغزل سروده میشده است و نوعی ازشعر بوده است . بهترین دلیل برای اثبات این نکته که غزل ادامه ی تکاملی حیات همان تغزل بوده است مساله تخلص است .
یکی از تحولات تاریخی که باعث جلال وعظمت غزل شد حمله مهاجمان وایلغار مغول است . نتیجه شکست واین چنین سوزدرونی موجب آن شد که بخشی عظیم از عقلا و شعرا برای پاسخ گویی به گردن زنان بی بندوبار و تجاوزگران به آغوش چنان اندیشه و مکتبی پنا ببرند که بیان گر سوز درونی واحساس عاطفه ی  انسانی باشد؛ که به جز ازغزل دیگر کدام قالب میتوانست این همه مسولیت را به شانه اش حمل کند. آری اگر این زبونی ها وشکست ها ازیگطرف دامن تغزل و عشق های فردی را برمیچیند از طرف دیگر زمینه اشاعه ونفوذ غزل عرفانی و اجتماعی را مهیا میسازد که این یکی از زمینه های بالندگی غزل است ودیگر نفوذ عرفان در غزل است . غزلی را از عطار میخوانیم
ره میخانه ومسجد کدام است
که هردوبرمن مسکن حرام است
نه در مسجد گذارندم که رند است
نه در میخانه کین خمار خام است
میان مسجد و میخانه راهی است
بجویید ای عزیزان کین کدام است ؟
ویا این غزل از مولوی
هرنفس آواز عشق می رسد ازچپ و راست
ما به فلک بوده ایم عزم تماشا کراست ؟
ما به فلک بوده ایم یار ملک بوده ایم
بازهمان جا رویم جمله که آن شهر ماست
خود زفلک برتریم وزملک افزونتریم
زین دوچرا نگذریم ؟ منزل ما کبریاست .
. دیگر اینکه یگنواختی وتکرار در مضمون قصیده و فرمایشی بودن شعرهم باعث شد که شاعران رو به طرف غزل سرایی بیاورند؛ به سخن محققی شاعری که الات خوان او از زر باشد کجا احساس، شوروحال غزل برایش باقی میماند ؟
با به وجود آمدن غزل دیگر کم کم رواج قصیده سرایی کمرنگ شد، با آمدن مغولان به سرزمین خراسان دیگر کسی نبود که برای شاعران صله و بخشش بدهد و ازشاعران تمجید نماید، اما این هم به این معنا نیست که ترکان مغول کاملا هیچ توجهی به شاعران وادیبان نداشتند ، اما با دید مقایسی نسبت به دوران سامانی ها و غزنویان توجه شان به شعرو شاعری کمتر بود . اما باآن هم غزل همیشه درمیسر رشد به سیر و سیاحت پرداخت و با اندیشه های مولانا و حافظ در مدارج عالی از ترقی وپیشرفت قرارگرفت .