۱۳۹۱ اردیبهشت ۴, دوشنبه

گوسفند تا گوسفند چران

یادم میاید که در دامن کوه ها به دنبال گوسفندها میدوید و باز هم میدوید . میدیدم که رویش مانند سنگ پای سیا و کبود بود . از همه دنیا بی خبر . حتی از خود بی خبر . کسی به اونگفته بود که  درس بخواند. کسی به او یاد نداده بود که سلام کند , کسی به اونگفته بود که حمام برود ویا کسی به اونگفته بود که نظافت جز ایمان است, شاید این جمله را شنیده بود اما معنی اش را نمیفهمید. تنها دلش به این خوش بود که مردم میگفتند چوپانی شغل پیامران است .
 به همین خواطر هم بود که زبان زد مزدم شده بود , همه کس برای بی تربیتی کودکانش مثالی از او را میاوردند و میگفتند که مثل چوپان هیچ چیز را نمی فهمند!
تمام روز وقتش را صرف چراندن گوسفندان مردم میکرد . از کجا باید ادب میاموخت  از گوسفندان ؟  یا از آدمای گوسفند نما ؟ هههههه... خیلی مسقره است که آدم گوسفند نما باشد , ولی حقیقت است  خیلی ها هستند که مشخصات گوسفندان را دارند. میخورند , میخوابند وعدسه میزنند ... نه ازخود خبر دارند و نه ازاطراف خود . باید اینها هم چوپان داشته باشند ....

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سلام دوستان لطفادرباره وبلاک من نظر بدهید ویا به آدرس ذیل درتماس شوید www.hayat_rezayee22@yahoo.com