۱۳۹۳ مهر ۹, چهارشنبه

آغاز دوباره

وقتي احساست را نسبت به كسي ازدست ميدهي، چه بهاري است كه آغازكرده اي، اگرقبل ازين، خمارچشمهاي بادامي اش ترا به پهناي يك دل تنگي عصرجمعه اسيرميكرد، حالا درخلسه ي يك آسمان آزادي قرار داري.
دنيايي آزادي، چه بي مهابا مهربان وسرشار ازاميد است، آدم بال در مي آورد، رو به افق فردا مياستد و به دورترين نقطه كه حالا با اين براًت استهلال كمي نزديك شده است فكرميكند، خودش را درچندقدمي خوشبختي اتوپيايي خود مي يابد.
آدم كه تنها شود "كرگدن" ميشود. ميرود دنبال ايده هايش، به او شخصيت ميبخشد اورا پرسونيفيه ميكند، اين وقت است كه وجهه اگوسانتريسي دروجودت زنده ميشود، خودت خالقِ خودت ميشوي، برايت سرنوشتي ازجنس بهشت رقم ميزني و خدا را براي هميش منت ميگذاري.
بگذار دلتنگي ها به همين يك سيگاري كه هنوز به آخرنرسيده خلاصه شود، آدم، مگرچقدر ميتواند سيگاري(ي وحدت) شود به دست سرنوشت.
آنجا كه صداي "قو" بلند ميشود پايان يك ماجراست، پايان يك دلتنگيست، پايان بُغض يك قرن عاشقيست وآغاز "نيروانا" است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سلام دوستان لطفادرباره وبلاک من نظر بدهید ویا به آدرس ذیل درتماس شوید www.hayat_rezayee22@yahoo.com