تو بگو!
با این همه زبان چه کنم ؟
وقتی نامت را قرص میگیرند و
به زیبایی آسمان اشک میریزند
سیب سرخی که
لای چادرت گذاشتی و
دور تر از کوچه های نومیدی رفتی
غمم را ، عشقم را و دوری ات را
به همه
خواهم گفت
به
زبانی که زهر میریزد
به آنانیکه رنگ آفتاب را نمی بینند
و دنیارا کمرنگ تر از
زندگی ام میبنند
حتی به سیاهی شب
خواهم گفت
بگذار همه از انتحار نامت لذت ببرند
کمی دور تر از امروز
همین دیروز
پابه پایت گذاشتند
و
نا امیدم کردند
تو بگو با این همه زبان چه کنم ؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
سلام دوستان لطفادرباره وبلاک من نظر بدهید ویا به آدرس ذیل درتماس شوید www.hayat_rezayee22@yahoo.com