۱۳۹۱ اردیبهشت ۳۰, شنبه

غرور

زسزتاپا مرا تسخیر کردی نازنین من
به زلفای سیاخود مرا زنجیر کردی نازنین من
***
قسم برچشم مست تو که هردم بی تو من مردم
از ان روزیکه من دیدم دو ابروی کمان تو

نمی دانم که این دنیا چه خواهد ازمن عاشق
نمیگذارد بیبینم من به ان  چشما ن ناب تو

ز سر سودای عشق تو مرا بیرون نخواهد شد
به هنگام که خاکسترشوم در دیگدان تو

هزاران عشوه ها کردی و من هرگز ننالیدم
چه سود ازان که سودایی نباشد در دگان تو

به سوی من نمیدیدی تو درجمع رقیبانم
مبادا لطمه یی وارد شود بر شان پاک تو

زسوز درد تو هرگز نیاسودم درین دنیا
چه تصویر شده ام من در دوچشمان سیاه تو

بیا بامن شبی از سوزدل حرف دلت را گو
که من هم باخبرگردم ازان درد نهان تو

شراب مست خوردم من شبی در کنج این اتاق
که شاید گم شود از ذهن من وهم و خیال تو
شراب مست خوردم لحظه یی بیشتر نیاسوم
دوباره نقش ذهنم شد ان سیمای ناز تو

30/2/1391 کابل  حیات الله رضایی





هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سلام دوستان لطفادرباره وبلاک من نظر بدهید ویا به آدرس ذیل درتماس شوید www.hayat_rezayee22@yahoo.com