خوب یادم هست روزیکه در دانشگا قبول شدم . عصر یگ روز آخر ماه زمستان بود که یکی از دوستانم به من تلفون کرد ، قبل ازینکه سلام کند گفت ؛
از نتایج چه خبر ؟
گفتم : هیچ ، من خبر ندارم ،
در حالیکه نفسک میزد ، گفت میگویند که نتایج اعلان شده ، توخبر نداری ؟
- نه هنوز ، تو چطور خبر نداری ؟
- ازمن معلوم شده
- خوب ، تبریگ باشد در کدام دانشگاه قبول شدی ؟
- پولیتخنیگ
- نتایج مره ندیدی؟
- فرصت نکردم انترنت کلب بسیار بیروبار بود .
تلفون را قطع کرد ، من هم به عجله به اتاقم رفتم آماده شدم و طرف انترنت کلب روان شدم .
در مسیر را با یکی از هم اتاقی هایم رو برو شدم ، گفت ؛کجا میری ؟ گفتم میرم انترنت کلب که نتایج کانکور را بیبینم . گفت بیا پس بریم ، من برایت میگویم ، گفتم تو خبر داری ؟
گفت ؛ "تبریگ باشه در دانشگاه تعلیم و تربیه کامیاب شدی " .
من خیلی خوشحال شدم نمیدانستم که چه کنم ، تلفون خودرا کشیدم به خانه زنگ زدم ،
هلو .. صدای برادرم بود. بعد از احوال پرسی گفتم ؛ من در دانشگاه تعلیم و تربیه کامیاب شدم .
خوشحال شد گفت ؛ "تبریگ باشه ، آخرش چه میشی ؟ "
- بعد از چهار سال معلم میشوم اگر خدا بخواهد ،
- بخوا طر معلمی هم باید چهارسال بخوانی ؟
از تغیر لحن اش فهیدم که از کامیابی من در تعلیم و تربیه خوش نشده ، در حالیکه با لحن مسخره آمیز با من حرف میزد گفت ؛ سفرعلی که هیچ دانشگاه نخواند ه هم یگ معلم است ، توکه چهار سال درس میخوانی هم باید معلم شوی ؟ هیچ نخوان بیا و معلمی کن همان معاش را برایت میدهد ، هیچ وقتت را ضایع نکن . بدون اینکه چیزی بگویم تلفون را قطع کردم .
دوباره به طرف اتاقم آمدم ، ساعت شش شام بود صدای آذان به همه جا میپیچید ،
حالا دیگر خوشی من به اعصاب خرابی تبدیل شد بود ، نه بخواطر اینکه در دانشگاه تعلیم و تربیه کامیاب شدم ؛ بلکه به این لحاظ که چرا مردم به مسلک معلم ارزش قایل نیستند ؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
سلام دوستان لطفادرباره وبلاک من نظر بدهید ویا به آدرس ذیل درتماس شوید www.hayat_rezayee22@yahoo.com